زندگینامه فروغ فرخزاد و رابطه عاشقانه فروغ با ابراهیم گلستان
فروغزمان فرخزاد عراقی، معروف به فروغ فرخزاد و فروغ متولد 8 دی 1313، شاعر نامدار معاصر ایران است. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونههای قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. فروغ فرخزاد در ۳۲سالگی بر اثر واژگونی اتومبیل درگذشت.فروغ با مجموعههای اسیر، دیوار و عصیان در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. سپس آشنایی با ابراهیم گلستان، نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی، و همکاری با او، موجب تحول فکری و ادبی در فروغ شد. وی در بازگشت دوباره به شعر، با انتشار مجموعهٔ تولدی دیگر، تحسین گستردهای را برانگیخت. سپس مجموعهٔ ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران بهعنوان شاعری بزرگ تثبیت کند. آثار و اشعار فروغ به زبانهای انگلیسی، ترکی، عربی، چینی، فرانسوی، اسپانیایی، ژاپنی، آلمانی و عبری ترجمه شدهاند.
فروغ در ظهر ۸ دیماه ۱۳۱۳ در خیابان معزالسلطنه کوچهٔ خادم آزاد در محلهٔ امیریه تهران از پدری تفرشی و مادری کاشانیتبار به دنیا آمد. پوران فرخزاد خواهر بزرگتر فروغ چندی پیش اعلام کرد فروغ روز هشتم دی ماه متولد شده و از اهل تحقیق خواست تا این اشتباه را تصحیح کنند. فروغ فرزند چهارم توران وزیریتبار و محمد فرخزاد است. از دیگر اعضای خانواده او میتوان برادرش، فریدون فرخزاد و خواهر بزرگترش، پوران فرخزاد را نام برد. فروغ با مجموعههای اسیر، دیوار و عصیان در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد.
ازدواج با پرویز شاپور
فروغ در سالهای ۱۳۳۰ در ۱۶ سالگی با پرویز شاپور طنزپرداز ایرانی که پسرخالهٔ مادر وی بود، ازدواج کرد. این ازدواج در سال ۱۳۳۴ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج، یک پسر به نام کامیار بود. فروغ پیش از ازدواج با شاپور، با وی نامهنگاریهای عاشقانهای داشت. این نامهها به همراه نامههای فروغ در زمان ازدواج این دو و همچنین نامههای وی به شاپور پس از جدایی از وی، بعدها توسط کامیار شاپور و عمران صلاحی در کتابی به نام «اولین تپشهای عاشقانهٔ قلبم» منتشر گردید.
سفر به اروپا پس از جدایی از شاپور، فروغ فرخزاد، برای گریز از هیاهوی روزمرگی، زندگی بسته و یکنواخت روابط شخصی و محفلی، به سفر رفت. او در این سیر و سفر، کوشید تا با فرهنگ اروپا آشنا شود. با آنکه زندگی روزانهاش به سختی میگذشت، به تئاتر و اپرا و موزه میرفت. وی در این دوره زبان ایتالیایی، فرانسه و آلمانی را آموخت. سفرهای فروغ به اروپا، آشناییاش با فرهنگ هنری و ادبی اروپایی، ذهن او را باز کرد و زمینهای برای دگرگونی فکری در او فراهم کرد.
آشنایی با ابراهیم گلستان و کارهای سینمایی آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تغییر دیدگاههای اجتماعی و درنتیجه تحول فکری و ادبی در فروغ شد. نامهٔ منتشر شدهٔ فروغ برای ابراهیم گلستان نشانگر وجود رابطه عاشقانه بین این دو است.
در سال ۱۳۳۷ سینما توجه فروغ را جلب میکند؛ و در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا میشود و این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر میدهد. این دو چهار سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۱ فیلم خانه سیاه است را در آسایشگاه جذامیان باباباغی تبریز میسازند. فروغ در سال ۱۳۴۲ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده اثر لوئیجی پیراندلو به کارگردانی پری صابری بازی چشمگیری از خود نشان میدهد. در زمستان همان سال خبر میرسد که فیلم خانه سیاه است برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شده و باز در همان سال مجموعه تولدی دیگر را با تیراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر کرد.
فروغ در سال ۱۳۴۳ به آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر میکند. سال بعد در دومین جشنواره سینمای مؤلف در پزارو شرکت میکند که تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد میدهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش میشوند. پس از این دوره، وی مجموعه تولدی دیگر را منتشر کرد. اشعار وی در این کتاب تحسین گستردهای را برانگیخت؛ پس از آن مجموعه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر نمود.
ابراهیم گلستان در مصاحبهای با سعید کمالی دهقان از روزنامه گاردین در بهمن سال ۱۳۹۵ - پنجاه سال پس از درگذشت فروغ - گفت که رابطه او با فروغ دو طرفه بوده است. او درباره اینکه آیا فروغ تبدیل شده بود به یک عضو خانواده، گفت: «خانواده چیست؟ اصلا خانواده معنی ندارد. یک عضو شخصیت من.»
در میان سالهای ۱۳۴۲–۴۳ فروغ یکبار دست به خودکشی زد که یک جعبه قرص گاردنال را خورد ولی خدمتکارش در هنگام غروب متوجه شد و او را به بیمارستان البرز برد.
پایان زندگی
فروغ فرخزاد، در ساعت ۴:۳۰ بعد از ظهر دوشنبه ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵ هنگام رانندگی خودروی جیپ ابراهیم گلستان، در جاده دروس - قلهک، برای تصادف نکردن با اتوموبیل مهدکودک، از جاده منحرف شد و جان باخت.
روز چهارشنبه ۲۶ بهمن جسد او را در امامزاده اسماعیل قلهک شستند و با حضور خانواده، دوستان و علاقهمندانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپردند. صادق چوبک، ابوالقاسم انجوی شیرازی، جلال آلاحمد، مهدی اخوانثالث، احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، بهرام بیضایی، نجف دریابندری، احمدرضا احمدی و بسیاری دیگر از هنرمندان و نویسندگان در این مراسم حاضر بودند.
ازدواج با پرویز شاپور
فروغ در سالهای ۱۳۳۰ در ۱۶ سالگی با پرویز شاپور طنزپرداز ایرانی که پسرخالهٔ مادر وی بود، ازدواج کرد. این ازدواج در سال ۱۳۳۴ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج، یک پسر به نام کامیار بود. فروغ پیش از ازدواج با شاپور، با وی نامهنگاریهای عاشقانهای داشت. این نامهها به همراه نامههای فروغ در زمان ازدواج این دو و همچنین نامههای وی به شاپور پس از جدایی از وی، بعدها توسط کامیار شاپور و عمران صلاحی در کتابی به نام «اولین تپشهای عاشقانهٔ قلبم» منتشر گردید.
سفر به اروپا پس از جدایی از شاپور، فروغ فرخزاد، برای گریز از هیاهوی روزمرگی، زندگی بسته و یکنواخت روابط شخصی و محفلی، به سفر رفت. او در این سیر و سفر، کوشید تا با فرهنگ اروپا آشنا شود. با آنکه زندگی روزانهاش به سختی میگذشت، به تئاتر و اپرا و موزه میرفت. وی در این دوره زبان ایتالیایی، فرانسه و آلمانی را آموخت. سفرهای فروغ به اروپا، آشناییاش با فرهنگ هنری و ادبی اروپایی، ذهن او را باز کرد و زمینهای برای دگرگونی فکری در او فراهم کرد.
آشنایی با ابراهیم گلستان و کارهای سینمایی آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تغییر دیدگاههای اجتماعی و درنتیجه تحول فکری و ادبی در فروغ شد. نامهٔ منتشر شدهٔ فروغ برای ابراهیم گلستان نشانگر وجود رابطه عاشقانه بین این دو است.
در سال ۱۳۳۷ سینما توجه فروغ را جلب میکند؛ و در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا میشود و این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر میدهد. این دو چهار سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۱ فیلم خانه سیاه است را در آسایشگاه جذامیان باباباغی تبریز میسازند. فروغ در سال ۱۳۴۲ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده اثر لوئیجی پیراندلو به کارگردانی پری صابری بازی چشمگیری از خود نشان میدهد. در زمستان همان سال خبر میرسد که فیلم خانه سیاه است برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شده و باز در همان سال مجموعه تولدی دیگر را با تیراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر کرد.
فروغ در سال ۱۳۴۳ به آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر میکند. سال بعد در دومین جشنواره سینمای مؤلف در پزارو شرکت میکند که تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد میدهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش میشوند. پس از این دوره، وی مجموعه تولدی دیگر را منتشر کرد. اشعار وی در این کتاب تحسین گستردهای را برانگیخت؛ پس از آن مجموعه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر نمود.
ابراهیم گلستان در مصاحبهای با سعید کمالی دهقان از روزنامه گاردین در بهمن سال ۱۳۹۵ - پنجاه سال پس از درگذشت فروغ - گفت که رابطه او با فروغ دو طرفه بوده است. او درباره اینکه آیا فروغ تبدیل شده بود به یک عضو خانواده، گفت: «خانواده چیست؟ اصلا خانواده معنی ندارد. یک عضو شخصیت من.»
در میان سالهای ۱۳۴۲–۴۳ فروغ یکبار دست به خودکشی زد که یک جعبه قرص گاردنال را خورد ولی خدمتکارش در هنگام غروب متوجه شد و او را به بیمارستان البرز برد.
پایان زندگی
فروغ فرخزاد، در ساعت ۴:۳۰ بعد از ظهر دوشنبه ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵ هنگام رانندگی خودروی جیپ ابراهیم گلستان، در جاده دروس - قلهک، برای تصادف نکردن با اتوموبیل مهدکودک، از جاده منحرف شد و جان باخت.
روز چهارشنبه ۲۶ بهمن جسد او را در امامزاده اسماعیل قلهک شستند و با حضور خانواده، دوستان و علاقهمندانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپردند. صادق چوبک، ابوالقاسم انجوی شیرازی، جلال آلاحمد، مهدی اخوانثالث، احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، بهرام بیضایی، نجف دریابندری، احمدرضا احمدی و بسیاری دیگر از هنرمندان و نویسندگان در این مراسم حاضر بودند.
در حالی که کتابهای داخل ایران این روزها با تیراژی حدودا هزارتایی به چاپ میرسند، کتاب «فروغ فرخزاد» که توسط نشر «پرشین سیرکل» در کانادا به چاپ رسیده با تیراژی سه هزار نسخهای و فروشی قابل توجه در کشورهای مختلف، به حادثهای در عالم نشر در خارج از کشور بدل شده است.
با جنجال پیرامونی این کتاب- که با انتشار پیشاپیش یکی از نامههای فروغ به ابراهیم گلستان در فضای مجازی پا گرفت- به نظر میرسید با کتابی روبهرو خواهیم بود که بیش از متن به فرامتن و موارد حاشیهای زندگی فروغ خواهد پرداخت؛ اما برخلاف این پیش فرض، با کتابی به شدت دقیق و حساب شده روبهرو هستیم که حاصل چند دهه کار نویسنده و مصاحبه او با دهها تن از اطرافیان فروغ است که زاویههای مختلف و ناگفتهای از زندگی این یکی از تاثیر گذارترین شاعران پس از نیما (و البته سازنده یکی از تحسین شدهترین مستندهای تاریخ سینمای ایران: «خانه سیاه است») را با ما قسمت میکند و بیشک دقیقترین و کاملترین زندگی نامه اوست.
این کتاب قطور ۵۵۰ صفحهای هیچ ربطی به کتابسازیها و داستانسراییهای معمول درباره زندگی این شاعر جنجالی ندارد؛ در عوض نویسنده هر یافتهای را با زبانی سلیس و راحت، در شش بخش- که هر کدام با شعری از فروغ نامگذاری شدهاند و پی نوشتهای مفصل هم دارند- پیش میبرد و در میانه روایت برای مستند کردن گفتههای خود، گفتوگوهای اختصاصی با افراد مختلف را در همان داخل بخش مذکور میگنجاند تا با کتابی متنوع روبهرو باشیم که ضمن اشاره به وقایع مختلف هر دوره، به بحث و تحلیل اشعار فروغ در همان دوران میپردازد و در واقع شعر شاعر را به وقایع مختلف زندگیاش ارتباط میدهد و نتیجهگیریهای گاه جذابی را ثبت میکند.
از این رو چاپ نامههای فروغ به ابراهیم گلستان ارزش و اهمیت مییابد؛ به این جهت که تنها کنکاشی در زندگی شخصی او نیست، بلکه در درک و تحلیل دنیای فروغ و اشعار آخرین سالهای عمر او - که پختهترین همه آنها هم هست- به کار هر محقق و علاقهمندی میآید. جدای از جذابیتها و امتیازات بخشهای مختلف کتاب، مهمترین ارزش آن همین پرداختن بدون تعارف و دقیق به این رابطه شخصی سازنده - و بسیار اثرگذار در هنر فروغ- است و روایت دست اولی از آن: خانم میلانی بالاخره آقای گلستان را راضی کرده تا در ۹۴ سالگی، برای اولین بار درباره فروغ حرف بزند و نامههای او را به چاپ بسپارد.
پرهیز گلستان از هر نوع حرف زدن درباره فروغ حتی در صحبتهای شخصی و خصوصی، پرهیز آشکار و غیر قابل بحثی بود که نگارنده خود طی سالها به چشم دیده و در سخنان و نحوه رفتار گلستان حس کرده بود. اما تلاش و اصرار سالیان خانم میلانی سرانجام به ثمر رسیده و ابراهیم گلستان به طور مفصل برای اولین بار در این کتاب درباره فروغ و رابطه شخصیشان حرف زده است.
آقای گلستان به نگارنده گفت که خانم میلانی اول بار در اوایل دهه هشتاد (میلادی) از او خواسته که درباره فروغ برای کتابش حرف بزند؛ طبعاً جواب رد شنیده، اما سالها بعد که آقای گلستان «با برادر او - عباس میلانی- و خود او بیشتر آشنا شده و جدیتاش را در کار دیده»، قبول کرده تا نامهها را برای انتشار بدهد و با او درباره فروغ مصاحبه کند.
در این گفتوگوی سی صفحهای، جدای از ردیابی اثر گلستان بر شعر فروغ- و اثر فروغ بر داستانهای کوتاه گلستان؛ که خود میتواند موضوعی برای یک تحقیق گسترده باشد- گلستان خوشبختانه به طور مستقیم و صریح درباره شایعهای که همزمان با چاپ این کتاب درباره ازدواج شرعی فروغ با گلستان در فضای مجازی پا گرفت حرف زده است؛ او در جواب خانم میلانی که میپرسد: «فروغ دلش نمیخواست با شما ازدواج کند؟» پاسخ میدهد: «به خاطر با هم زندگی کردن، داشتن یک نوع امنیت عمومی، ولی ایده آل یک زندگی مشترک فلان به کلی، هیچ وقت. اگر هم یک وقت او گفته باشد- که یادم نیست- من قبول نمیکردم. نه که نمیخواستم باهاش زندگی کنم، برای خاطر اینکه اصلاً آدم وقتی از یک کاتگوری خارج بشود، دیگر احمقانه است که یک کاتگوری معادلش یا موازیاش را بخواهد امتحان کند. اصلاً من با conception [نهاد] ازدواج موافقت ندارم. ازدواج چیز خیلی وحشتناکی است. ازدواج یک کنترات اقتصادی است که بین دو نفر انجام میگیرد؛ ارتباطی به عشق و علاقه و محبت و دوستی ندارد.» (صفحه ۱۸۷)
گلستان ضمن رد کردن همه داستانها درباره به خاک سپردن فروغ در ظهیرالدوله میگوید این اوست که سه قبر در آنجا میخرد تا فروغ را دفن کنند و راز دو قبر خالی دیگر را هم برملا میکند: یکی برای خودش و دیگری برای فخری گلستان.
با این حال او در مراسم خاکسپاری فروغ حاضر نشد، اما جملات بعدیاش حکایت از دردهای ناگفته و عمیقی از مرگ فروغ دارد که معنای سکوت عمیق او را- که نیم قرن طول کشید- آشکار میکند: «من مرتب هر روز میرفتم آنجا [سر قبر فروغ]. اصلاً من یک همچی آدمی نیستم. یک روز- یک روز تعطیلی بود، جمعه بود- مثل هر روز، میرفتم سر قبرش. آمدم تو میدان تجریش؛ همین طور توی فکر بودم. شما باور نمیکنید؛ از میدان تجریش که میآمدم، یک مرتبه دیدم کاشان هستم. دیدم اصلاً این نمیشود؛ اینکه زنده نخواهد شد. اگر هم توی من بوده، که توی من هست. یک روز هم تو آینه نگاه کردم، دیدم همین طور دارم گریه میکنم؛ صورتم غرق اشک است...» (صفحه ۱۹۷).
با جنجال پیرامونی این کتاب- که با انتشار پیشاپیش یکی از نامههای فروغ به ابراهیم گلستان در فضای مجازی پا گرفت- به نظر میرسید با کتابی روبهرو خواهیم بود که بیش از متن به فرامتن و موارد حاشیهای زندگی فروغ خواهد پرداخت؛ اما برخلاف این پیش فرض، با کتابی به شدت دقیق و حساب شده روبهرو هستیم که حاصل چند دهه کار نویسنده و مصاحبه او با دهها تن از اطرافیان فروغ است که زاویههای مختلف و ناگفتهای از زندگی این یکی از تاثیر گذارترین شاعران پس از نیما (و البته سازنده یکی از تحسین شدهترین مستندهای تاریخ سینمای ایران: «خانه سیاه است») را با ما قسمت میکند و بیشک دقیقترین و کاملترین زندگی نامه اوست.
این کتاب قطور ۵۵۰ صفحهای هیچ ربطی به کتابسازیها و داستانسراییهای معمول درباره زندگی این شاعر جنجالی ندارد؛ در عوض نویسنده هر یافتهای را با زبانی سلیس و راحت، در شش بخش- که هر کدام با شعری از فروغ نامگذاری شدهاند و پی نوشتهای مفصل هم دارند- پیش میبرد و در میانه روایت برای مستند کردن گفتههای خود، گفتوگوهای اختصاصی با افراد مختلف را در همان داخل بخش مذکور میگنجاند تا با کتابی متنوع روبهرو باشیم که ضمن اشاره به وقایع مختلف هر دوره، به بحث و تحلیل اشعار فروغ در همان دوران میپردازد و در واقع شعر شاعر را به وقایع مختلف زندگیاش ارتباط میدهد و نتیجهگیریهای گاه جذابی را ثبت میکند.
از این رو چاپ نامههای فروغ به ابراهیم گلستان ارزش و اهمیت مییابد؛ به این جهت که تنها کنکاشی در زندگی شخصی او نیست، بلکه در درک و تحلیل دنیای فروغ و اشعار آخرین سالهای عمر او - که پختهترین همه آنها هم هست- به کار هر محقق و علاقهمندی میآید. جدای از جذابیتها و امتیازات بخشهای مختلف کتاب، مهمترین ارزش آن همین پرداختن بدون تعارف و دقیق به این رابطه شخصی سازنده - و بسیار اثرگذار در هنر فروغ- است و روایت دست اولی از آن: خانم میلانی بالاخره آقای گلستان را راضی کرده تا در ۹۴ سالگی، برای اولین بار درباره فروغ حرف بزند و نامههای او را به چاپ بسپارد.
پرهیز گلستان از هر نوع حرف زدن درباره فروغ حتی در صحبتهای شخصی و خصوصی، پرهیز آشکار و غیر قابل بحثی بود که نگارنده خود طی سالها به چشم دیده و در سخنان و نحوه رفتار گلستان حس کرده بود. اما تلاش و اصرار سالیان خانم میلانی سرانجام به ثمر رسیده و ابراهیم گلستان به طور مفصل برای اولین بار در این کتاب درباره فروغ و رابطه شخصیشان حرف زده است.
آقای گلستان به نگارنده گفت که خانم میلانی اول بار در اوایل دهه هشتاد (میلادی) از او خواسته که درباره فروغ برای کتابش حرف بزند؛ طبعاً جواب رد شنیده، اما سالها بعد که آقای گلستان «با برادر او - عباس میلانی- و خود او بیشتر آشنا شده و جدیتاش را در کار دیده»، قبول کرده تا نامهها را برای انتشار بدهد و با او درباره فروغ مصاحبه کند.
در این گفتوگوی سی صفحهای، جدای از ردیابی اثر گلستان بر شعر فروغ- و اثر فروغ بر داستانهای کوتاه گلستان؛ که خود میتواند موضوعی برای یک تحقیق گسترده باشد- گلستان خوشبختانه به طور مستقیم و صریح درباره شایعهای که همزمان با چاپ این کتاب درباره ازدواج شرعی فروغ با گلستان در فضای مجازی پا گرفت حرف زده است؛ او در جواب خانم میلانی که میپرسد: «فروغ دلش نمیخواست با شما ازدواج کند؟» پاسخ میدهد: «به خاطر با هم زندگی کردن، داشتن یک نوع امنیت عمومی، ولی ایده آل یک زندگی مشترک فلان به کلی، هیچ وقت. اگر هم یک وقت او گفته باشد- که یادم نیست- من قبول نمیکردم. نه که نمیخواستم باهاش زندگی کنم، برای خاطر اینکه اصلاً آدم وقتی از یک کاتگوری خارج بشود، دیگر احمقانه است که یک کاتگوری معادلش یا موازیاش را بخواهد امتحان کند. اصلاً من با conception [نهاد] ازدواج موافقت ندارم. ازدواج چیز خیلی وحشتناکی است. ازدواج یک کنترات اقتصادی است که بین دو نفر انجام میگیرد؛ ارتباطی به عشق و علاقه و محبت و دوستی ندارد.» (صفحه ۱۸۷)
گلستان ضمن رد کردن همه داستانها درباره به خاک سپردن فروغ در ظهیرالدوله میگوید این اوست که سه قبر در آنجا میخرد تا فروغ را دفن کنند و راز دو قبر خالی دیگر را هم برملا میکند: یکی برای خودش و دیگری برای فخری گلستان.
با این حال او در مراسم خاکسپاری فروغ حاضر نشد، اما جملات بعدیاش حکایت از دردهای ناگفته و عمیقی از مرگ فروغ دارد که معنای سکوت عمیق او را- که نیم قرن طول کشید- آشکار میکند: «من مرتب هر روز میرفتم آنجا [سر قبر فروغ]. اصلاً من یک همچی آدمی نیستم. یک روز- یک روز تعطیلی بود، جمعه بود- مثل هر روز، میرفتم سر قبرش. آمدم تو میدان تجریش؛ همین طور توی فکر بودم. شما باور نمیکنید؛ از میدان تجریش که میآمدم، یک مرتبه دیدم کاشان هستم. دیدم اصلاً این نمیشود؛ اینکه زنده نخواهد شد. اگر هم توی من بوده، که توی من هست. یک روز هم تو آینه نگاه کردم، دیدم همین طور دارم گریه میکنم؛ صورتم غرق اشک است...» (صفحه ۱۹۷).
منابع : محمد عبدی، نویسنده و منتقد فیلم، wikipedia.org ، instagram.com
بهترین شامپو ضد ریزش مو
مشاهده لیست
ارزانترین یخچال بازار
مشاهده قیمت
بهترین پلی استیشن و ایکس باکس ایران
مشاهده قیمت
تازهها
اجاره هیلتی، راه حلی مقرون به صرفه و ایدهآل برای پروژههای شما
ارزان ترین دوچرخه ۲۶ بازار (لیست قیمت جدید)
مقایسه ساید بای ساید اسنوا با ایکس ویژن (کدام یخچال بهتر است؟)
بهترین ساعت اتوماتیک، رقابت بین 7 ساعت شگفت انگیز
بهترین ساعت اتوماتیک، رقابت بین 7 ساعت شگفت انگیز
در انتخاب بهترین تشویقی گربه به چه مواردی توجه کنیم
مقایسه گوشی a54 با a34 (کدام گوشی بهتر است؟)
اندروید باکس چیست و چه مزایایی دارد؟ (راهنمای خرید اندروید باکس)
بهترین پاوربانک 1403 (معرفی 10 مدل پرفروش)
شاهد کاغذی
ماندانا - پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۰
شعرهای عاشقانه فروغ راخیل دوست دارم, روابط شخصیش هم بخودش مربوطه
کاووس - جمعه ۰۱ اسفند ۱۳۹۹
من شک ندارم که رابطه عاشقانه ای خیلی بیش از کفتگو ویک همکاری درمیان بوده اما نزدیک شدن ویا آشکار شدن این راز در کشوری که همه پشت هم حرف می زنند و فقط بدیها را میبینند کار بسیار دشوار وگاه غیر ممکن است.بهر حال فروغ یک ناکام تمام عیار بود.ازدواج بی موقع وناموفق،مادری که نتوانست مادری کند،وعاشقی که درمیان زندگی گلستان وفخری برخاسته بود.حس خیانت به فخری ونبودن در جایگاهی که بدور از شان او بود ولذت یک رابطه بی بدیل میان دو نفر که درک متقابلی دارندو نرسیدن وناپایداری این رابطه اورا بیش از همه چیز رنج میداد.بهر حال فروغ عزیز با تمام تار و پودم تورا میفهمم.ای کاش دریک زمان زندگی میکردیم.در انتها تنها می گویم در تمام این سالها کسی هم بود ویا هست که به فخری ورنج او بپردازد.
هورسا - دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۹
سلام.من يكي از دنبال كننده هاي فروغ فرخزاد هستم.چه حيف كه شاعر به اومن بزرگي به اين راحتي از دنيا رفت.
فائزه مرادی - سه شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
چه حیف است این جور استادانی بروند.
پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است.
سعید - جمعه ۱۶ اسفند ۱۳۹۸
من عاشق ودلشیفته شعرای این بانووشاعرمعاصرایران هستم،روحش قرین رحمت الهی
زهرا طاهری - چهارشنبه ۰۶ آذر ۱۳۹۸
عاشق شعرها و شخصیت این بانوی بااستعداد هستم روحش قرین رحمت
زهرا طاهری - چهارشنبه ۰۶ آذر ۱۳۹۸
عاشق شعرها و شخصیت این بانوی بااستعداد هستم روحش قرین رحمت
سمیه - سه شنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۸
عالی بودمن خودم یه شاعرمعاصرم اماهرگزنتونستم شعرهاموب چاپ برسونم یعنی نخواستم چون دلی شعرمیگم وشعرهام مخاطب خاص دارن..وشایدحسم به فروغ ازاین جهت زیباس..
- دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۸
نمیدونم چرا ولی از اول یه حس خاصی به شعرهاش داشتم و دارم واقعا قابل تحسین همه اثارش
الی - دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۸
به جرأت میتونم بگم فروغ عاشق ترین زن دنیاس وافتخار میکنم که همچین زن فمنیست وشجاع ایران به خودش دیده
- سه شنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۸
چون اون عاشق همسر دوست صمیمیش بود .
مهدی - شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۸
سلام. چه عاشقی بود فروغ فرخزاد!!!
چرا حرفشو روراست بهش عشقش نگفت؟عاشقی گناه نیست.. .
او میتوانست از میان اجبار مستقیم به عشقش بگوید دوستش دارد چه اشکال داشت؟ خودکشی چرا آخه؟
عشق پاکترین موحبتیست که پروردگار به بنده اش عنایت فرموده است.
کاش میگفت کاش میان تنهاییش آشکارا
می گوشود راز دل تنهایش را ! راز دوست داشتنش را !!زیر لب نه ،مستقیم و روبرو با همه احساس با عشقش ،شده با گریه ،شده با آغوش عشقش.
حیف !
*لطفا از درج شماره تلفن و یا آدرس های اینترنتی مختلف اکیداً خودداری فرمایید.