حرکت عجیب خواهران شریفی نیا
ملیکا شریفی نیا برای تبریک روز تولد خواهرش اینستاگرامش را با خاطره جالبی به روز کرد.بیوگرافی ملیکا شریفی نیا:
ملیکا شریفینیا (زادهٔ ۲۱ آبان ۱۳۶۵ در تهران) بازیگر ایرانی است. وی فرزند «آزیتا حاجیان» و «محمدرضا شریفینیا»، بازیگران سینما و تلویزیون، و خواهر «مهراوه شریفینیا» میباشد. او علاوه بر بازیگری، هنرآموختهٔ رشتهٔ گرافیک بوده و در زمینههای گرافیک، عکاسی، تصویرسازی کتاب و ساخت آثار حجمی بهطور جدی فعالیت میکند. وی بازی در سینما را از سال ۱۳۷۰ با فیلمی به نام اوینار به کارگردانی شهرام اسدی شروع کرد
ماجراهای خواهر جذاب من!
می خوام یکی از شاهکارهای ایشون رو براتون تعریف کنم که ببینین درباره ی چه شخصیتِ خنده داری دارم صحبت می کنم و بفهمین چقدر حضورش در زندگی من واجبه و نصفِ عمری که از خدا گرفتم به لطفِ خنده های بی امان از دستِ ایشون بوده!
رفته بودیم سفر، یه جایی که کلا پنج متر بود!! اونم تو در تو و پر از کوچه های باریک و مغازه های تکراری! خب طبیعیه که تو همچین شرایطی آدم هر چقدرم بچرخه و یه مغازه رو شصت و هفت بار نگاه کنه بالاخره حوصله ش سٓر میر! اونم خواهر جذابِ من که حوصله ی همون مغازه هه رو هم نداشت و کلِ دل خوشیش تو اون سفر یه بستنیِ عجیب غریب بود که تازه اومده بود و تا روز اول پیداش کردیم و بهش مزه کرد دیگه کلا گمش کردیم! فکر کنید! تو اون پنج متر جا ما چهار روز دنبال اون بستنی فروشیِ عزیز می گشتیم و نبود!! بعد دو دیقه قبل از اینکه برگردیم بالاخره پیداش کردیم و بستنیه رو تموم کرده بود! خب شما جای مهراوه بودین چه حالی می شدین ؟ قطعا شما هم به پوچی می رسیدین و سعی می کردین یه تفریحِ جذاب پیدا کنین که حوصله تون سر نره دیگه! خواهرِ بنده هم بعد از مواجه شدن با جایِ خالیِ بستنیش طیِ یک تصمیمِ ناگهانی به این نتیجه رسید که تنها چیزی که ممکنه حوصله شو از سر رفتن نجات بده اینه که منو بترسونه! حالا اصلا مساله ترسوندنه نیست! باور کنین! کُلللِ این ماجرا رو تعریف کردم که به جمله ی طلایی ش هنگامِ ترسوندن برسم!
خلاصه بنده بیرون بودم و می خواستم برگردم توی اتاق که نگو خواهر قشنگم پشتِ در کمین کرده که منو سکته بده ! البته من سکته نکردم... می گید چرا؟ خب می رسیم به همون جمله ی طلایی! چون وقتی که بنده پشت در بودم و ایشون توی اتاق خیلی نامحسوس کمین کرده بود! یهو با یه لحنِ شیطنت آمیز تند تند صدام زد
ملیکا ملیکا !
گفتم : بله بله؟
بعد با یه صدای هیجان زده گفت :
می خوام بترسونمت !! نٓـــترسیا !!!!!
نه می خوام ببینم کدومتونن همچین خواهری دارین؟ فقط یادمه یک ربع پشت در از خنده نمی تونستم بلند شم! آخه عزیزِ من می خوای طرف بترسه؟ خب بترسونش! چرا میگی؟ بعد اگه می خوای بترسه چرا می گی نترس؟! اگه نمی خوای بترسه خب چرا می خوای بترسونیش؟؟!! آقا معادله خیلی پیچیده ست من واقعا از پسش بر نمیام!
عاشقتم خواهرِ بی نظیرم
که حتی وقتی می خوای منو بترسونی دلت نمیاد من بترسم!
واقعا از خدا متشکرم که تو رو به من داد که همیشه بخندم... من با تو هیچوقت پیر نمی شم مرسی که به دنیا اومدی بزرگ ترین بهانه ی خوشبختی و خنده های من تولدت مبارک
می خوام یکی از شاهکارهای ایشون رو براتون تعریف کنم که ببینین درباره ی چه شخصیتِ خنده داری دارم صحبت می کنم و بفهمین چقدر حضورش در زندگی من واجبه و نصفِ عمری که از خدا گرفتم به لطفِ خنده های بی امان از دستِ ایشون بوده!
رفته بودیم سفر، یه جایی که کلا پنج متر بود!! اونم تو در تو و پر از کوچه های باریک و مغازه های تکراری! خب طبیعیه که تو همچین شرایطی آدم هر چقدرم بچرخه و یه مغازه رو شصت و هفت بار نگاه کنه بالاخره حوصله ش سٓر میر! اونم خواهر جذابِ من که حوصله ی همون مغازه هه رو هم نداشت و کلِ دل خوشیش تو اون سفر یه بستنیِ عجیب غریب بود که تازه اومده بود و تا روز اول پیداش کردیم و بهش مزه کرد دیگه کلا گمش کردیم! فکر کنید! تو اون پنج متر جا ما چهار روز دنبال اون بستنی فروشیِ عزیز می گشتیم و نبود!! بعد دو دیقه قبل از اینکه برگردیم بالاخره پیداش کردیم و بستنیه رو تموم کرده بود! خب شما جای مهراوه بودین چه حالی می شدین ؟ قطعا شما هم به پوچی می رسیدین و سعی می کردین یه تفریحِ جذاب پیدا کنین که حوصله تون سر نره دیگه! خواهرِ بنده هم بعد از مواجه شدن با جایِ خالیِ بستنیش طیِ یک تصمیمِ ناگهانی به این نتیجه رسید که تنها چیزی که ممکنه حوصله شو از سر رفتن نجات بده اینه که منو بترسونه! حالا اصلا مساله ترسوندنه نیست! باور کنین! کُلللِ این ماجرا رو تعریف کردم که به جمله ی طلایی ش هنگامِ ترسوندن برسم!
خلاصه بنده بیرون بودم و می خواستم برگردم توی اتاق که نگو خواهر قشنگم پشتِ در کمین کرده که منو سکته بده ! البته من سکته نکردم... می گید چرا؟ خب می رسیم به همون جمله ی طلایی! چون وقتی که بنده پشت در بودم و ایشون توی اتاق خیلی نامحسوس کمین کرده بود! یهو با یه لحنِ شیطنت آمیز تند تند صدام زد
ملیکا ملیکا !
گفتم : بله بله؟
بعد با یه صدای هیجان زده گفت :
می خوام بترسونمت !! نٓـــترسیا !!!!!
نه می خوام ببینم کدومتونن همچین خواهری دارین؟ فقط یادمه یک ربع پشت در از خنده نمی تونستم بلند شم! آخه عزیزِ من می خوای طرف بترسه؟ خب بترسونش! چرا میگی؟ بعد اگه می خوای بترسه چرا می گی نترس؟! اگه نمی خوای بترسه خب چرا می خوای بترسونیش؟؟!! آقا معادله خیلی پیچیده ست من واقعا از پسش بر نمیام!
عاشقتم خواهرِ بی نظیرم
که حتی وقتی می خوای منو بترسونی دلت نمیاد من بترسم!
واقعا از خدا متشکرم که تو رو به من داد که همیشه بخندم... من با تو هیچوقت پیر نمی شم مرسی که به دنیا اومدی بزرگ ترین بهانه ی خوشبختی و خنده های من تولدت مبارک
بهترین شامپو ضد ریزش مو
مشاهده لیست
ارزانترین یخچال بازار
مشاهده قیمت
بهترین پلی استیشن و ایکس باکس ایران
مشاهده قیمت
تازهها
اجاره هیلتی، راه حلی مقرون به صرفه و ایدهآل برای پروژههای شما
ارزان ترین دوچرخه ۲۶ بازار (لیست قیمت جدید)
مقایسه ساید بای ساید اسنوا با ایکس ویژن (کدام یخچال بهتر است؟)
بهترین ساعت اتوماتیک، رقابت بین 7 ساعت شگفت انگیز
بهترین ساعت اتوماتیک، رقابت بین 7 ساعت شگفت انگیز
در انتخاب بهترین تشویقی گربه به چه مواردی توجه کنیم
مقایسه گوشی a54 با a34 (کدام گوشی بهتر است؟)
اندروید باکس چیست و چه مزایایی دارد؟ (راهنمای خرید اندروید باکس)
بهترین پاوربانک 1403 (معرفی 10 مدل پرفروش)
شاهد کاغذی
*لطفا از درج شماره تلفن و یا آدرس های اینترنتی مختلف اکیداً خودداری فرمایید.