فیلمی از مرحوم هاشمی رفسنجانی پس از ترور گروه فرقان + ماجرای ترور نافرجام
فیلمی از مرحوم هاشمی رفسنجانی پس از ترور گروه فرقان + ماجرای ترور نافرجام :دانلود ویدیو
ترور نافرجام اکبر هاشمی رفسنجانی، واقعهای بود که در شب ۴ خرداد ۱۳۵۸ روی داد که طی آن اکبر هاشمی رفسنجانی در داخل منزلش مورد اصابت گلوله قرار گرفت و از ناحیهٔ کبد مجروح شد، هرچند به تدبیر همسر وی(عفت مرعشی)، گلولههای شلیک شده آسیب جدی به او وارد نکرد.
شب ۴ خرداد ۱۳۵۸ دو نفر به درب منزل هاشمی رفسنجانی مراجعه میکنند و اظهار میدارند که ما حامل پیام خصوصی برای آیتالله هاشمی رفسنجانی هستیم. محافظین به آنان اجازه ورود میدهند و پس از نشستن در اتاق و حرکات غیرعادی مراجعهکنندگان، آیتالله هاشمی به قصد آنان آگاه میشود و باآنان درگیر میشود.
عفت مرعشی، همسر اکبر هاشمی رفسنجانی چنین گفتهاست :
پاسدار ما نیز در حیاط بود کنار حوض. غروب بود و هوا تاریک شده بود. پاسدار از پشت شیشه میبیند که آقای هاشمی با یک نفر دیگر گلاویز شدهاند. من در را که باز کردم و این صحنه را دیدم. رفتم داخل. آن مرد چند بار به صورت آقای هاشمی زده بود و صورت او سیاه شده بود. بعد نفر دوم منافقین با اسلحه وارد اتاق شد.
اول فکر کردم که یکی از پاسدارها برای کمک آمده. اما دیدم نه، این آدم غریبه است. پریدم جلو. آقای هاشمی را پرت کردم روی زمین. یادم آمد که منافقین به سر آقای مطهری شلیک کرده بودند. خودم را انداختم روی آقای هاشمی و دستهایم را دور سر او گرفتم. این پدرسوخته نیز هیچ ابا نکرد. دستش را زیر دست من آورد و دو تا تیر پشت سر هم خالی کرد. یک تیر هم زد به دیوار اتاق و از در رفت. احتمال داد که آقای هاشمی کشته شده است. او که رفت، من بلند شدم. دیدم خون از شکم آقای هاشمی بیرون زده. چادری را که برای نماز برداشته بودم، دور بدن آقای هاشمی بستم. فاطمه شروع کرد به جیغ زدن و گریه کردن. گفتم: جیغ نزن، برو ماشین خبر کن. او رفت. خودم هم دویدم داخل کوچه و داد زدم: همسایهها یک ماشین. همسایهها یک ماشین. در حالی که دو تا ماشین در خانه داشتیم، اما راننده نبود که بتواند ماشینها را ببرد. آقایی وارد خانه ما شد، گفت: ماشین آماده است. من اول وحشت داشتم. گفتم نکند این آقا از منافقین باشد. حالم خوب نبود، گفتم: شما منافق نیستید؟ گفت: نه، خانم من همسایهٔ شما هستم. آقای هاشمی را بغل کردیم و گذاشتیم توی ماشین. مهدی هم پرید داخل ماشین. من بدون جوراب و کفش سوار ماشین شدم تا برویم به بیمارستان. رفتیم بیمارستان شهدا. تا ما به بیمارستان برسیم، فاطمه از خانه با بیمارستان تماس گرفته و گفته بود که پدرم تیر خورده، بیمارستان را آماده کنید. در خیابان ما به یک چراغ قرمز طولانی برخوردیم. من سرم را از ماشین بیرون آوردم و به پلیسی که سر چهارراه بود، گفتم: چراغ را سبز کن. آقای هاشمی در این ماشین است. تیر خورده. پلیس سریع چراغ را سبز کرد. رسیدیم دم بیمارستان. دیدیم که منتظرند. همسایه ما، آقای هاشمی را بغل کرد و خودش برد به داخل آسانسور. من هم همراهش رفتم. وارد بخش که شدیم، دیدیم همه چیز آماده است. آقای هاشمی را گذاشتند روی تخت.
اکبر هاشمی رفسنجانی در ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه شب به بیمارستان شهدا منتقل شد. او از ناحیهٔ شکم قسمت بالا و راست مورد اصابت قرار گرفته بود. عفت مرعشی، همسر اکبر هاشمی رفسنجانی دربارهٔ خاطرهٔ پس از انتقال هاشمی به بیمارستان چنین گفته است:
دکترها به من گفتند که شما برو بیرون. گفتم: من بیرون نمیرم. میترسم و اطمینان ندارم. همزمان دوستان آقای هاشمی نیز رسیدند. مثل اینکه فاطمه به آنها زنگ زده بود و خبر کرده بود. اولین نفری که وارد شد، آیتالله ملکی بود. خدا رحمتش کند. گفت تو برو. گفتم: میروم ولی مراقب آقای هاشمی باش. از اتاق آمدم بیرون. دیدم خبرنگاران خبردار شده بودند و میخواستند با من مصاحبه کنند. آقای لاریجانی آمد پیش من و اطلاع داد که اینها خبرنگار هستند. من آمدم بیرون تا به خانه تلفن بزنم. یکی از کارمندان بیمارستان یک جفت کفش برایم آورد و گفت: شما اول این کفشها را پایتان کنید. من تازه آنجا فهمیدم که کفش به پا ندارم. به خانه تلفن زدم. دیدم هیچ کس جواب نمیدهد. سریع آمدم منزل. دیدم مقابل خانه ما جمعیت زیادی جمع شدهاست.
روی پشتبام، داخل حیاط و همهجا آدم بود. من دیگر داخل خانه نرفتم. زنعموی بچهها آمده بود و آنها را با خودش برده بود. من دوباره برگشتم بیمارستان. دیدم آقای هاشمی در اتاق عمل است. جراحی تا آخر شب طول کشید. دکترهای آشنا همه آمده بودند. آقای دکتر ولایتی، دکتر طباطبایی. اما فکر کنم آقای هاشمی را پروفسور سمیع عمل کردند. بعد آقای هاشمی را به CCU بردند. به ما گفتند که چیز مهمی نبود. اما باید تا صبح در CCU باشد. همه از من حال آقای هاشمی را میپرسیدند. حتی منافقین هم میآمدند. هیچکس نمیدانست که تیر به کجای آقای هاشمی خورده. دکترها به من نگفتند. تا اینکه آقای مسعود رجوی آمد پیش من گفت که خانم تا فردا صبح وضعیت هاشمی خطرناک است. پرسیدم: چرا؟ گفت: چون تیر به کبد ایشان خورده و پرده دیافراگم نیز پاره شدهاست. اگر تا فردا صبح اتفاقی نیفتد، انشاءالله حاجآقا زنده میماند. آقای هاشمی پانزده روز در بیمارستان بستری شد. در این مدت همه کسانی که در انقلاب نقش داشتند، آمدند بیمارستان. شهید رجایی، آیتالله خامنهای، بنیصدر، مهندس بازرگان. همه آمدند. دکترها میگفتند که آقای هاشمی خون احتیاج دارد. باید به او خون بدهید. وقتی من رفتم خون بدهم، دیدم صف طولانی تشکیل شده و مردم آمده بودند خون بدهند. من وقتی مردم را دیدم، گریهام گرفت که چقدر این مردم وفادار هستند. در بیمارستان بعد از اینکه حال آقای هاشمی بهتر شد، خبر دادند که دکترهای بیمارستان میخواهند از ایشان عیادت کنند. همه دکترها و حتی مریضها میآمدند و از آقای هاشمی عیادت میکردند.
مقامات وقت بیمارستان اعلام کردند که «حال عمومی آیتالله خوب است. آخرین گزارش پزشکی حاکی است که آیتالله هاشمی رفسنجانی که در ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه دیشب به بیمارستان شهدا منتقل شد از ناحیه شکم قسمت بالا و راست مورد اصابت قرار گرفته. حال عمومی خوب است و فشار خون ۱۲ روی ۷ گزارش شدهاست. مقامات بیمارستان شهدا گفتند بهعلت خونریزی تحت عمل جراحی قرار گرفت. در معاینات دیده شد که سطح غدامی کبد خراش برداشته و بقیه قسمتها سالم است. ناحیه قدام کبد ترمیم شد و حال وی رضایتبخش است.»
شب ۴ خرداد ۱۳۵۸ دو نفر به درب منزل هاشمی رفسنجانی مراجعه میکنند و اظهار میدارند که ما حامل پیام خصوصی برای آیتالله هاشمی رفسنجانی هستیم. محافظین به آنان اجازه ورود میدهند و پس از نشستن در اتاق و حرکات غیرعادی مراجعهکنندگان، آیتالله هاشمی به قصد آنان آگاه میشود و باآنان درگیر میشود.
عفت مرعشی، همسر اکبر هاشمی رفسنجانی چنین گفتهاست :
پاسدار ما نیز در حیاط بود کنار حوض. غروب بود و هوا تاریک شده بود. پاسدار از پشت شیشه میبیند که آقای هاشمی با یک نفر دیگر گلاویز شدهاند. من در را که باز کردم و این صحنه را دیدم. رفتم داخل. آن مرد چند بار به صورت آقای هاشمی زده بود و صورت او سیاه شده بود. بعد نفر دوم منافقین با اسلحه وارد اتاق شد.
اول فکر کردم که یکی از پاسدارها برای کمک آمده. اما دیدم نه، این آدم غریبه است. پریدم جلو. آقای هاشمی را پرت کردم روی زمین. یادم آمد که منافقین به سر آقای مطهری شلیک کرده بودند. خودم را انداختم روی آقای هاشمی و دستهایم را دور سر او گرفتم. این پدرسوخته نیز هیچ ابا نکرد. دستش را زیر دست من آورد و دو تا تیر پشت سر هم خالی کرد. یک تیر هم زد به دیوار اتاق و از در رفت. احتمال داد که آقای هاشمی کشته شده است. او که رفت، من بلند شدم. دیدم خون از شکم آقای هاشمی بیرون زده. چادری را که برای نماز برداشته بودم، دور بدن آقای هاشمی بستم. فاطمه شروع کرد به جیغ زدن و گریه کردن. گفتم: جیغ نزن، برو ماشین خبر کن. او رفت. خودم هم دویدم داخل کوچه و داد زدم: همسایهها یک ماشین. همسایهها یک ماشین. در حالی که دو تا ماشین در خانه داشتیم، اما راننده نبود که بتواند ماشینها را ببرد. آقایی وارد خانه ما شد، گفت: ماشین آماده است. من اول وحشت داشتم. گفتم نکند این آقا از منافقین باشد. حالم خوب نبود، گفتم: شما منافق نیستید؟ گفت: نه، خانم من همسایهٔ شما هستم. آقای هاشمی را بغل کردیم و گذاشتیم توی ماشین. مهدی هم پرید داخل ماشین. من بدون جوراب و کفش سوار ماشین شدم تا برویم به بیمارستان. رفتیم بیمارستان شهدا. تا ما به بیمارستان برسیم، فاطمه از خانه با بیمارستان تماس گرفته و گفته بود که پدرم تیر خورده، بیمارستان را آماده کنید. در خیابان ما به یک چراغ قرمز طولانی برخوردیم. من سرم را از ماشین بیرون آوردم و به پلیسی که سر چهارراه بود، گفتم: چراغ را سبز کن. آقای هاشمی در این ماشین است. تیر خورده. پلیس سریع چراغ را سبز کرد. رسیدیم دم بیمارستان. دیدیم که منتظرند. همسایه ما، آقای هاشمی را بغل کرد و خودش برد به داخل آسانسور. من هم همراهش رفتم. وارد بخش که شدیم، دیدیم همه چیز آماده است. آقای هاشمی را گذاشتند روی تخت.
اکبر هاشمی رفسنجانی در ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه شب به بیمارستان شهدا منتقل شد. او از ناحیهٔ شکم قسمت بالا و راست مورد اصابت قرار گرفته بود. عفت مرعشی، همسر اکبر هاشمی رفسنجانی دربارهٔ خاطرهٔ پس از انتقال هاشمی به بیمارستان چنین گفته است:
دکترها به من گفتند که شما برو بیرون. گفتم: من بیرون نمیرم. میترسم و اطمینان ندارم. همزمان دوستان آقای هاشمی نیز رسیدند. مثل اینکه فاطمه به آنها زنگ زده بود و خبر کرده بود. اولین نفری که وارد شد، آیتالله ملکی بود. خدا رحمتش کند. گفت تو برو. گفتم: میروم ولی مراقب آقای هاشمی باش. از اتاق آمدم بیرون. دیدم خبرنگاران خبردار شده بودند و میخواستند با من مصاحبه کنند. آقای لاریجانی آمد پیش من و اطلاع داد که اینها خبرنگار هستند. من آمدم بیرون تا به خانه تلفن بزنم. یکی از کارمندان بیمارستان یک جفت کفش برایم آورد و گفت: شما اول این کفشها را پایتان کنید. من تازه آنجا فهمیدم که کفش به پا ندارم. به خانه تلفن زدم. دیدم هیچ کس جواب نمیدهد. سریع آمدم منزل. دیدم مقابل خانه ما جمعیت زیادی جمع شدهاست.
روی پشتبام، داخل حیاط و همهجا آدم بود. من دیگر داخل خانه نرفتم. زنعموی بچهها آمده بود و آنها را با خودش برده بود. من دوباره برگشتم بیمارستان. دیدم آقای هاشمی در اتاق عمل است. جراحی تا آخر شب طول کشید. دکترهای آشنا همه آمده بودند. آقای دکتر ولایتی، دکتر طباطبایی. اما فکر کنم آقای هاشمی را پروفسور سمیع عمل کردند. بعد آقای هاشمی را به CCU بردند. به ما گفتند که چیز مهمی نبود. اما باید تا صبح در CCU باشد. همه از من حال آقای هاشمی را میپرسیدند. حتی منافقین هم میآمدند. هیچکس نمیدانست که تیر به کجای آقای هاشمی خورده. دکترها به من نگفتند. تا اینکه آقای مسعود رجوی آمد پیش من گفت که خانم تا فردا صبح وضعیت هاشمی خطرناک است. پرسیدم: چرا؟ گفت: چون تیر به کبد ایشان خورده و پرده دیافراگم نیز پاره شدهاست. اگر تا فردا صبح اتفاقی نیفتد، انشاءالله حاجآقا زنده میماند. آقای هاشمی پانزده روز در بیمارستان بستری شد. در این مدت همه کسانی که در انقلاب نقش داشتند، آمدند بیمارستان. شهید رجایی، آیتالله خامنهای، بنیصدر، مهندس بازرگان. همه آمدند. دکترها میگفتند که آقای هاشمی خون احتیاج دارد. باید به او خون بدهید. وقتی من رفتم خون بدهم، دیدم صف طولانی تشکیل شده و مردم آمده بودند خون بدهند. من وقتی مردم را دیدم، گریهام گرفت که چقدر این مردم وفادار هستند. در بیمارستان بعد از اینکه حال آقای هاشمی بهتر شد، خبر دادند که دکترهای بیمارستان میخواهند از ایشان عیادت کنند. همه دکترها و حتی مریضها میآمدند و از آقای هاشمی عیادت میکردند.
مقامات وقت بیمارستان اعلام کردند که «حال عمومی آیتالله خوب است. آخرین گزارش پزشکی حاکی است که آیتالله هاشمی رفسنجانی که در ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه دیشب به بیمارستان شهدا منتقل شد از ناحیه شکم قسمت بالا و راست مورد اصابت قرار گرفته. حال عمومی خوب است و فشار خون ۱۲ روی ۷ گزارش شدهاست. مقامات بیمارستان شهدا گفتند بهعلت خونریزی تحت عمل جراحی قرار گرفت. در معاینات دیده شد که سطح غدامی کبد خراش برداشته و بقیه قسمتها سالم است. ناحیه قدام کبد ترمیم شد و حال وی رضایتبخش است.»
iPhone 13 در دیجی کالا
مشاهده قیمت
Galaxy S23 پرفروش در دیجی کالا
مشاهده قیمت
لیست قیمت بهترین کفپوش خودرو را ببینید!
مشاهده قیمت
لیست بهترین گوشی ۱۰ میلیون تومانی
مشاهده لیست
تازهها
معرفی ارزانترین گوشی صفحه بزرگ بازار (لیست سال جدید)
راهنمای خرید ژاکت مردانه (معرفی بهترین برند ژاکت مردانه)
پرفروش ترین شلوار جین مردانه بازار (لیست قیمت سال جدید)
ارزانترین تشک خوشخواب دونفره بازار (معرفی 10 مدل ارزان قیمت)
ارزانترین ساید دوو (معرفی 10 یخچال ساید بای ساید دوو)
راهنمای خرید گهواره نوزاد (معرفی ارزانترین گهواره بچه)
راهنمای خرید گیتار (فهرست ارزانترین گیتار بازار)
پرفروش ترین پخش کننده خانگی ایران (راهنمای خرید اسپیکر خانگی)
قدیمی ترین رژ لب جهان در کرمان کشف شد!
سفر در دنیای JBL : انتخاب اسپیکر مناسب برای هر سلیقه
لیست گرانترین PS5 و XBOX
مشاهده قیمت
با 100,000 تومن طلا بخر!
نمایش قیمت
*لطفا از درج شماره تلفن و یا آدرس های اینترنتی مختلف اکیداً خودداری فرمایید.