ارزانترین‌ها پرفروش‌ها بهترین محصولات گوشی آموزش آشپزی
×
لیست پرفروش ترین گوشی ایران
مشاهده قیمت

گفتگو با سیما یک قربانی اسیدپاشی در اهواز +18

سیما می گوید عباس همسر زن اسیدپاش دوست برادرم بود که روابط خانوادگی محدودی با ما داشت و چون برادرم راننده آژانس او بود، هر از‌ گاهی به منزل ما رفت و آمد می‌کردند. بخاطر همین رفت و آمدها، همسرش تصور می‌کرد، عباس مرا برای ازدواج انتخاب کرده و دوست دارد.
طوری که حدود یکی دو ماه با من تماس تلفنی داشت و هر بار از من می‌پرسید می‌خواهی با شوهرم ازدواج کنی؟ من هر بار تاکید می‌کردم و می‌گفتم: من هیچ ارتباطی با شوهرت ندارم و راجع به من فکرهای اشتباه و قضاوت بیجا نکن و به خانه شوهرت برگرد و به زندگیت ادامه بده، چون از مدتی قبل با همسرش قطع رابطه کرده بود و در منزل پدرش زندگی می‌کرد.
بغض گلوی سیما را می گیرد ولی می‎گوید: «پری‌سیما» هرروز با من تماس می‌گرفت و به من فحش و ناسزا می‌داد. به مادرم توهین می‌کرد و حتی تهدیدم می‌کرد که می‌کشمت اما من هربار تلفن را قطع می‌کردم و بارها تلفن را به مادر و برادرم می‌دادم تا آنها با وی صحبت کنند اما حرف نمی‌زد تا اینکه روز حادثه لحن صحبت‌هایش با من تغییر کرد و با محبت و مهربانی با من حرف ‌می‌زد. می‌گفت «عزیزم من دوستت دارم، می‌خوام ببنیمت، تو خیلی خوبی، تو خیلی مهربونی...» می گفت : دیگر شوهرش را دوست ندارد و می خواهد با فرد دیگری ازدواج کند، می گفت به خاطر من از همسرش جدا نشده است. اشک سیما جاری می‎شود در چشم‌هایی که حالا دیگر سویی ندارد. از او می خواهیم برای بدتر نشدن وضع چشم‌هایش دیگر ماجرای آن روز را ادامه ندهد اما او می گوید: « من گناهی نکرده ام ولی آبرویم را از دست دادم، زیبایی‌ام رفته و سرنوشت و آینده ای ندارم» انگار می خواست بدون اینکه لحظه ای از آن روز ناگفته بماند همه ماجرا را برایمان بازگو کند. سیما با اشک جاری روی گونه‌های سوخته‌اش ادامه داد: روز حادثه با خودم قرآن به همراه برده بودم و برایش قرآن خواندم. به همان قرآن هم قسم خوردم که رابطه و احساسی نسبت به همسرش ندارم و دارد اشتباه می‌کند.

حدود یک ساعت با ملایمت و خوبی با هم گفت‌و گو کردیم. روز حادثه به همراه خاله اش در پارکی در نزدیکی میدان اصلی شهر (میدان امام حسین) با هم دیدار کردیم. پری‌سیما می‌گفت «می خواهم با شوهرم تماس بگیرم تا به همراه خواهر شوهرهایم در اینجا حاضر شوند و به من ثابت کنند که با تو رابطه ای نداشته است.» خیلی با پری سیما حرف زدم تا به زندگی با همسرش ادامه بدهد. او گفت: بعد از اینکه شوهرم آمد و مطمئن شدم خبری نیست با وی خواهم رفت. حتی گفت، شب به خانه شما می‌آییم که همه سوء تفاهم ها بر طرف شود.» من هم به او گفتم « امشب ما مهمان داریم اما فردا ظهر ناهار درست می‌کنم با شوهرت به منزل ما بیایید.
سیما تکرار می‌کند «من ازش خواستم به شوهرش بدبین نباشد و به زندگیش برگردد اما در همین لحظه خاله اش چند بار تذکر داد که پری سیما زودتر کارت را انجام بده، بریم. وقتی پرسیدم منظورت چیه از اینکه هربار تکرار می‌کنی کارش را انجام دهد؟ گفت: می‌خواهم زودتر حرف‌هایتان را تمام کنید تا برویم و درحالی که پری سیما با من حرف می‌زد، خاله اش بی تاب و بی قرار بود. سیما ادامه می دهد: وقتی عباس شوهر «پری‌سیما» به همراه 3 خواهرش بعد از یک ساعت آمدند، در فاصله‌ای دورتر از ما روی نیمکت نشستند.
در همین حین زمانی که پری سیما با دو خواهر شوهر داشت روبوسی و احوالپرسی می‌کرد، یکی از خواهرشوهرها و خاله‌ها مقابل دید مرا گرفتند و یک آن دیدم ماده ‌ای به صورتم پاشیده شد که تمام صورتم سوخت و چشمانم را آتش زد. وقتی با دست صورتم را گرفتم و چرخیدم دوباره اسید را به پشتم پاشید، به طوری که تمام کمرم هم سوخت! سیما می گوید: حدود 7 الی 8 دقیقه فریاد می زدم و از عباس و پری سیما کمک می خواستم اما چون سوختگی بود هیچ کس نزدیکم نمی شد کسی حتی دست به من نمی زد تمام لباس هایم ذوب شده بود چشمانم، پوست بدنم و همه اعضا و جوارحم می سوخت تا اینکه عباس مرا در چادری پیچید و به بیمارستان رساند که در همان جا پلیس از او پرسید چه کسی اسید پاشیده و او همسرش را معرفی کرد! پلیس عباس را هم بازداشت کرد و همان شب مرا به بیمارستان طالقانی اهواز منتقل کردند.
شامپو ضد ریزش
بهترین شامپو ضد ریزش مو
مشاهده لیست
خودکار
ارزانترین یخچال بازار
مشاهده قیمت
خودکار
بهترین پلی استیشن و ایکس باکس ایران
مشاهده قیمت


*لطفا از درج شماره تلفن و یا آدرس های اینترنتی مختلف اکیداً خودداری فرمایید.